صبح مثل یک ذکر هی داشتم تکرار میکردم: از فلانی متنفرم از فلانی متنفرم... بعد دیدم که میتونم به خودش بگم، گفتم ازت متنفرم ازت متنفرم.
چرا؟
چون هررررر لحظه و دائم حواسش به ریز جزئیات کارای من هست، و اون هیچی! هرررررر لحظه پیام پشت پیام که منم حواسم به اون باشه...
بهش میگم نمیخوام! نمیخوام حواسم به تو باشه! میگم عشقت یه طرفهس عزیزم، میگم میشه ولم کنی؟ میگم ...
وسط حرفم میپره که: مگه نگفتی تو هر رابطه به آخرش فکر میکنی؟ ... اگه ولت کنم(که نمیتونم) آخرش زیاد برات خوشایند نخواهد بود.
عصبانیم از دست خودم که این همه همه چی رو بهش گفتم... عصبانیم که بهتر از هر کسی تو دنیا من رو میشناسه، عصبانیم که دوستم داره و من نه. . .
بهش میگم چیزی که میخوام رو تو نمیتونی بهم بدی...
جوابش رو نمیده... چون علاوه بر تمام خوبیهاش، نجیبترین موجود هستیه.
:: بازدید از این مطلب : 110
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0